تجاوزهای گرگ خونخوار
تجاوزهای گرگ خونخوار و عاقبت گرگ خونخوار
ریش سفید های محل که او را از نوجوانی اش می شناسند ، حرفهایی در موردش میزنند که با شنیدن آنها دنیا بر سرت هوار می شود . یکی میگفت به یاد دارد دامادی را که قربانی تسویه حساب شخصی مسعود شده بود ؛ دامادی که در شب عروسی ، مسعود با نوچه هایش جلوی خودروی حامل عروس و داماد را می گیرد و عروس را با خود میبرد.
سابقه شرارت های مسعود خونخوار به رژیم پهلوی برمیگشت . از زورگیری و خفت گیری و باج گیری در محل و سر هر گذر گرفته تا داشتن ارتباط نامشروع با افراد فامیل و ارتباط های غیر اخلاقی با نوچه هایش و …. کم در پروندههای سیاه او به چشم نمی خورد.
ریش سفید های محل که او را از نوجوانی اش می شناسند ، حرفهایی در موردش میزنند که با شنیدن آنها دنیا بر سرت هوار میشود . یکی میگفت به یاد دارد دامادی را که قربانی تسویه حساب شخصی مسعود شده بود ؛ دامادی که در شب عروسی، مسعود با نوچه هایش جلوی خودروی حامل عروس و داماد را می گیرد و عروس را با خود میبرد .
در محل زندگی مسعود و چندین محل های اطراف ، کسی نبود که قربانی شرارتهای او نشده باشد یا صحنه ای از شرارتهای او را ندیده یا نشنیده باشد .
مسعود که خود در نوجوانی مورد آزار و اذیت های اخلاقی و … از سوی افراد شرور قرار گرفته بود و عقده های روانی بسیاری داشت ، در جوانی به جمع کردن افراد خلافکار و شرور به دور خود می پردازد و به عنوان سرکرده با نوچه هایش دست به هر نوع جنایت و کار خلاف شرع و خلاف قانون میزند .
مسعود حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به اعمال خلاف خود پایان نمی دهد و حتی به زندان افتادن و اعمال تنبیهات قانونی و حد شرعی نیز نمیتواند تلنگری بر قلب سیاه و روح خونخوار او باشد.
نکته قابل توجه در خصوص مسعود این است که هر بار که به زندان می رفت طوری خود را به هم سلولی هایش نشان میداد که به او اعتماد کامل پیدا میکردند .
او هیچگاه از اعمال خلاف و شرارت هایش برای آنان نمیگفت و برعکس خود را شخصی موجه و قابل اعتمادی نشان میداد تا از این طریق طعمههای بیشتری پیدا کند . مثلاً در پرونده مسعود داشتن ارتباط نامشروع با همسر یکی از هم سلولی هایش به چشم میخورد.
مرد بیچاره که به مسعود اعتماد کرده بود ، از مسعود میخواهد که پس از آزادی به منزل او برود و به همسرش کمک کند تا مقدمات آزادی اش را فراهم کنند . مسعود پس از آزادی به آدرس مورد نظر می رود و با جلب اعتماد همسر آن مرد و راه پیدا کردن به منزلشان باب ارتباط نامشروع را باز میکند و خانواده را متلاشی میکند.
در یک مورد دیگر که باز هم سرآغاز داستان از زندان بود ، مسعود با جلب اعتماد هم سلولی خود و گرفتن اطلاعات از او ، پس از آزادی از زندان و قبل از آزاد شدن هم سلولیت با تهیه مدارک و … از طریق نوچههایش طلاق همسر هم سلولی اش را میگیرد و سپس او را به عقد خود در می آورد و چندین و چند مورد از این قبیل .
یکی دیگر از جرم مسعود نزول خواری ست. مسعود در ابتدا به افراد مبالغ سنگینی را قرض می داد و پس از مدتی از فرد مغرور طلب سود پول می کرد و اگر نمی توانست سودی که خواسته شده را پرداخت کند و همچنین توان بازگرداندن قرض را هم نداشت ، در عوض مسعود با کمک نوچه هایش همسر مقروض را به گروگان می گرفت .
تا اینکه سرانجام در یکی از طرحهای ضربتی جمع آوری اراذل و اوباش ، مسعود و تعدادی از همدستانش در بند مردان سبز پوش نیروی انتظامی و به چنگال قانون می افتند.
اما به دلیل ترسی که مسعود در دل مردم محل انداخته بود ، روزی که او را با حکم قضایی در خیابانها و کوچه های محل زندگی و محله های اطراف می گرداندند اعلام میکنند که هر کسی از این فرد شکایت دارد می تواند شکایت خود را به ماموران قضایی و انتظامی اعلام کند ، هیچ کسی جرأت نمیکند پا پیش بگذارد و یا حتی یک کلمه به زبان بیاورد که مبادا مسعود از چنگال قانون فرار کند و باز به سراغ آنان بیاید و تسویه حسابی خونین با آنان داشته باشد.
تنها افراد کمی ، با ترس با احتیاط که شناخته نشوند به مراکز اعلام شده برای اعلام شکایت خود مراجعه میکنند و بسیاری از قربانیان هیچگاه در هیچ محکمه ای برای دفاع از خود و حق پایمال شده شان ظاهر نمیشوند .
حتی گروهی از افراد محل ، هنگامی که خودروی حامل مسعود در محل، او را می چرخانده سعی می کنند از دید مسعود مخفی شوند که مبادا به طریقی اوبه همدستان و نوچه هایش خبر دهد که از حاضران در محل ، انتقام دیدن رسوایی او را بگیرند.
پرونده مسعود خونخوار سیاه تر و سنگین تر از این بود که گفته شد . اعتراف های وحشتناکی داشت . همان چند قربانی که جرات کرده بودند به کلانتری و دادگاه مراجعه کنند و از مسعود شکایت نمایند ، پرده از جنایتهایی برداشته بودند که مسعود و نوچه هایش بر سر آنان و نوامیس شان آورده بودند .
با بازخوانی این پرونده سیاه به دنبال کشف علت ساخته شدن چنین گرگ های خونخوار و قداره بندان پوشالی برآمدیم . به راستی چرا افرادی در جامعه می توانند چنان با نهادن القابی ترسناک تر از القاب ظاهری برای خود ، کمکم جرات قد علم کردن پیدا میکنند و به جنایت میپردازند.
در صورت نیاز به وکیل کیفری با ما در تماس باشید.
از طرف دیگر با دیدن ترس دیگران از وجود آنان این افراد در خود احساس شجاعت و بی باکی میکنند که این موضوع باعث خود بزرگ بینی در این افراد میشود و از سوی دیگر ، ترغیب ها و تشویق های کاذب و ظاهری کسانی که حتی جرات به زبان آوردن خواسته های ناروای خود را ندارند و جمع شدن این افراد به دور کسی که نقاب شجاعت بر چهره زده باعث می شود که فرد شرور بیشتر و بیشتر به جنایت بپردازد.
اطرافیان فرد شرور با چاپلوسی و تملق ، خود را حقیر و شخص شرور را بزرگ جلوه می دهند به حدی که دیگر باور ندارند که این شخص ، همان کسی ست که آنان خود او را پرورانده اند و این حباب بزرگ پنداشتن و بزرگ نمایاندن ، بزرگ و بزرگتر میشود تا وقتی که سوزنی بر آن بزنند و حباب بترکد و تازه مشخص شود که هیچ نبوده است.
در تحلیل چنین موضوع هایی ، نکته حائز اهمیت این است که نوجوانان و جوانان به این نکته توجه کنند که افرادی که غالبا بر خود نام های درشت میگذارند و مشتاق معروف شدن و مشهور شدن هستند ، افرادی که فقط با استفاده از نام و زور خود و نه عقل خود ، میخواهند معروف شوند آن هم از طریق غیر اصولی و غیر منطقی ، هیچ گاه در زندگی خود آسایش و آرامش نخواهد داشت و مطمئناً از چنگال قانون نیز نمی توانند فرار کنند و چون به جای عقل خود از زور خود استفاده می کنند ، همیشه مورد هجمه قرار میگیرند و خواهند گرفت . هیچ گاه نیز به خواست خود نمیرسند و همیشه به خواسته دیگران عمل می کند .
و اما نتیجه ای که از این داستان واقعی میتوان گرفت این است که توان عقلی و شعور عقلی ، ارزشی بالاتر از توان جسمی دارد . اگر از توان جسم خود با راهنمایی عقل شعور استفاده کنیم ، مطمئنا معروف تر ، مشهورتر ، محبوب تر و مثبت تر برای خود ، خانواده و جامعه مان خواهیم بود.