مامور قلابی
مامور قلابی
بازگویی : بازپرس سابق دادسرای تهران سعید اسماعیلی
راهرو مملو از جمعیتی بود که به عنوان شاکی ، متشاکی و متهم همراه با مامور بدرقه پشت در اتاق بازپرس منتظر ایستاده بودند. در میان انبوه جمعیت ، مردی با ظاهری آراسته حدودا ۴۰ ساله که یک دستش با دستبند به دست مامور بدرقه ای گره خورده بود، توجه ام به خود جلب کرد. وارد اتاق بازپرس شدم و منتظر زمانی برای مصاحبه روی یک صندلی در گوشهای از اتاق نشستم .
پرونده ها و پوشه های رنگارنگ و قطرهای متفاوت روی میز و جلو بازپرس منتظر بودند تا زمان آن فرا رسد و رازهایی که در خود مخفی کردهاند را آشکار سازند . با رو آمدن هر پرونده ، فرد یا افرادی وارد می شدند با درج حکمی در پرونده ، نوبت پرونده دیگر و نفرات بعدی می شد . پرونده ای نه چندان قطر زیر دست بازپرس جا گرفت و بازپرس متهم را صدا کرد . چند لحظه بعد همان مرد مذکور با مامور وارد اتاق شد .
مامور قلابی ، ماجرا از زبان بازپرس
کمال (متهم پرونده) مردی بود که بیکار و بی هدف بیشتر وقت خود را با خیابان گردی و کوچه گردی در یکی از محله های شرقی تهران سپری می کرد . از آنجایی که منبع درآمدی نداشت و در ضمن نمی خواست که به خود زحمت کار کردن و نان حلال دراوردن بدهد، به دنبال راهی برای کسب پول زیاد البته با شرایط آسان بود .
روزی در این خیابان گردی های خود به این فکر افتاد که دست به سرقت بزند ؛ سرقتی راحت . او هنگام عبور از کوچه ها متوجه خانم هایی می شد که به صورت تجمع های کوچک در کنار در خانه دور هم جمع شده اند و مشغول تعریف از شرایط زندگی و خانواده خود هستند .
در همین حین به این فکر افتاد که بهتر است به عنوان عابر از کنار این افراد رد شود و به نوعی به کسب اطلاعات بپردازد . در همین عبور و مرور ها بود که به وضع مالی خانواده ها و موجودی طلاها و نقدینگی در منازل و همچنین وضعیت شغلی همسران آنان پی میبرد و پس از مدتی اعمال خلاف او شروع شد . کمال تصمیم گرفت صبح زود و پس از خارج شدن مردان خانه، سرقت از منازل را شروع کند.
مامور قلابی ، اولین خانه و اولین قربانی
ساعت شش و نیم صبح آقای محمودی از منزل خارج میشد . او کارمند یکی از بانک های مرکز شهر بود . آن طور که خانم محمودی برای همسایه ها گفته بود و از ظاهرش پیدا بود وضع مالی نسبتا خوبی داشتند . ساعت ۷ صبح زنگ آقای محمودی به صدا در می آید و پس از چند لحظه خانم محمودی به تقاضای فردی که پشت در ایستاده در را باز می کند و جلو در ظاهر میشود.
مردی بلند قد ، آراسته و حدود ۴۰ ساله خود را جمشیدی، مامور امور مالی بانک معرفی میکند. پوشه ای که در دست دارد را باز میکند و فرمی را نشان می دهد که تقاضای وام از طرف آقای محمودی است ؛ و امی با مبلغ قابل توجه .
جمشیدی می گوید : خانم محمودی چون همسر شما درخواست وام سنگین داده است، امور مالی دستور بررسی وضعیت زندگی شما را داده تا مشخص شود آیا استحقاق دریافت این وام را دارید یا خیر ؟ بنابراین از شما تقاضا دارم که اجازه دهید من وضعیت زندگی و خانه شما را بررسی کنم. البته یکی دیگر از همکاران در راه است و به زودی می رسد .
خانم محمودی مأمور را به داخل خانه راه میدهد و پس از دقایقی تحقیق شروع می شود. در حین تحقیق مامور به خانم محمودی میگوید : خانم محمودی همکار من آدم سخت گیری است و به اصطلاح مو را از ماست بیرون می کشد . او چنان شما را سوال، جواب می کند که ناخودآگاه تمام دارایی هایتان را برای او بازگو می کنید و البته حتما هم خودش بازدید می کند.
به نظر من بهتر است اگر شما وجه نقد و طلایی در منزل دارید همه را یک جایی که در دید نباشد بگذارید تا او آنها را نبیند ، در ضمن تابلوفرش وسایل لوکس را هم در جایی مخفی کنید. همانطور که خانم محمودی مشغول جمع آوری پول ها و طلاها بود ، مرد تمام رفت و آمدهای او را زیر نظر داشت تا متوجه شود آنها را کجا می گذارد .
دقایقی بعد که خانم جمشیدی غرق در مخفی کردن وسایل و طلاها و …بود جمشیدی می گوید : خانم جمشیدی زنگ میزنند لطفاً بروید پایین در را باز کنید . حتماً همکارم رسیده اگر خودش بالا بیاید ممکن است کسی را در پله ها ببینند و در مورد شما تحقیق کند، ولی اگر خودتان بروید فرصت این کار را پیدا نمیکند .
مامور قلابی ،۴۲ مورد سرقت به روش مشابه
خانم محمودی که خارج میشود ، مامور قلابی به سراغ پول ها و طلاها میرود و با بازگشت خانم محمودی و تنها بودنش میگوید که بهتر از خودش پایین برود شاید همکارش دنبال جای پارک برای خودرو است و بیرون رفتن او برگشتی نداشت . کمال که این بار نیز در مقابل بازپرس ، هراسان تر از قبل ایستاده و هر بار تحت شگردهای خاص و بازپرس قرار گرفته بود ، این بار که دیگر راهی جز اعتراف در پیش روی خود نمی دید لب به اعتراف می گشاید ، ۴۲ مورد سرقت به روش مشابه .
در این وادی که به هرکسی نمی توان به راحتی و بدون شناخت اعتماد کرد حتی برای یک صحبت ساده در خیابان، باید آنقدر حواسمان جمع باشد که اطلاعات زندگی خود را برای هر کسی بازگو نکنیم . هر کسی را به راحتی به منزل و حریم خصوصی خود راه ندهیم .
درست است که قرن ۲۱ را قرن ارتباطات می نامند ولیکن ارتباطات در هر زمینه ای باید تعریف شده ، اصولی و منطقی باشد . چه رفت و آمدهای خانوادگی، چه ارتباطهای کاری . بهتر است بگوییم که قرن ۲۱ ، قرن ارتباطات است مشروط به منطقی ، معقول و اصولی بودن ارتباط.
مامور قلابی ، اعتماد اولین اصل
اصل اول ارتباطات اعتماد است . اینکه چگونه و چطور به شخص یا اشخاص اعتماد کنیم . این موضوع جای بسی تامل و تفکر دارد تا از این ارتباطات به ما لطمه حیثیتی و مالی نخورد. همانطور که دیده و شنیده ایم بسیاری از ضررهای مالی و حیثیتی از طریق اینترنت و ارتباط بصری پیش می آید .
هرچه طرف مقابل میخواهد میگوید و هر چه ما می خواهیم میگوییم . اینکه کدام درست است را زمان مشخص میکند . گاهی حتی ارتباط از یک بازی و شوخی شروع می شود و به ارتباط قوی تری می رسد . این که گاهی انسان ها ابتدا با کنجکاوی از شرایط زندگی ما مطلع می شوند و سپس از سر طمع از ارتباط با ما سو استفاده میکنند ،همه و همه به دلیل ایجاد ارتباطات غیر منطقی و غیر اصولی است پس اصل اول ارتباط، پیدا کردن شناخت کامل از طرف مقابل است و تا شناخت صحیح وجود نداشته باشد، ارتباط هم معنایی ندارد.
در صورتی که در مورد این مطلب هرگونه سوالی دارید ، وکلای موسسه حقوقی حامی دادگستر ساعد ، آماده ی پاسخگویی به شما هستند ، همچنین اگر نیاز به وکیل حقوقی دارید لطفا با ما تماس بگیرید.